فلســــفه ی بیمار

این چیز ها مهم نیست ...

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 60
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 30860
تعداد مطالب : 58
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



In Pieces

 

llllll

 

 

 

به من میگی برو

اما ضربان قلبم میگه بمونم

 

چشم هایت را دنبال میکنم

شاید پیداش کنم 

اونیو که نمیگی

 

,,,,,,

چه کسی تورو همچین بُتی ساخت ؟

همچین بُت زیبایی در کل این شهر بی همتاست

 

تمام سعی که من کردم بی حاصل موند 

و چیزی شد که تو نخواستیش

 

                                         و من ...

من این خاطررو تنها ترک نمیکنم و تو هم میری

و تو .....

 

تو تنها خواهی موند با تمام راز هایی که داشتی و افسوسی که باهات میمونه

اشتباه نکن 

افسوس از دست دادن من رو نمیگم 

چون اگر از دست دادنم افسوسی داشت ...

 

افسوس بَردِگیَت برای زندگی

 

دروغ نگو

 

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

میخک بدون برگ

 


این دفعه میدونه که احساس درستی داره

در دوره ی فشرده ایه و در اوج موفقیته

 

مشکل ها و سختی های که ار دور میبینه

براش مهم نیستن

 

سوالش اینه که روز جدید

چه چیزی به همراه داره

 

با خودش میگه این بار دیگه احساسم درسته

حرکت کردم و راه درست رو پیدا کردم

 

امروز روز خوبی برای زنده موندنه

اون داره میگه برای زنده موندن روز خوبیه !

 

وقتی معلوم میشه

نوری که در انتهای تونل توست و آرامش دهنده ست

مثل قطاریه که به سمت تو میاد

وقتی معلوم میشه

نوری که در انتهای تونل توست و آرامش دهنده ست

مثل قطاریه که به سمت تو میاد

 

هیچ حسی به این درستی نبوده برات

همه چیز همونجوری که دوست داری پیش میره

آماده باش تا جایزتو بگیری پسر

اونا میگن آماده باش تا سریع جایزتو بگیری

 

وقتی معلوم میشه

نوری که در انتهای تونل توست و آرامش دهنده ست

مثل قطاریه که به سمت تو میاد

اون نور به سمت تو میاد 

اون نور داره به سمتت میاد

 

بعد معلوم میشه

نوری که در انتهای تونل توست و آرامش دهنده ست

همون قطاریه که به سمت تو میاد

بعد دیگه همه چی حَله !

همه چی حَله !

همه چی رِواله !

همه چی رواله حقّههه !

نويسنده: مهیار تاريخ: سه شنبه 5 شهريور 1392برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Rise And Fall

 دوباره همون سوز سرمای حقیقی . . .

مجبورم کرد که برگردم و تو خودم فرو برم و بنویسم تا نذارم وجودم یخ بزنه


البته که مدتی بود اینطور بود , اما طبق معمول

من هم مثه بقیه اونایی که خرشون از پل میگذره دیگه یادشون نمیاد

کی بهشون کمک کرد تا دووم بیارن

چی بهشون کمک کرد

رمز ورود رو فراموش کرده بودم ...


مهیار

آقای "سرکش بزرگ"

"شاکی"

"ساز مخالف"

"نا سازشگر"

"از نظر برخی لوس"

"با احساس"

"ترقی خواه"

"بی کله"

"بی ایمان"

"مستعد برای همه چیز!"


به همه گفتم که من میتونم و انجامش میدم ...

                    همه به من ایمان دارند ....

                                                                       بهم گفتن :<< پسر تو در آینده یه چیزی میشی!! >>

      اول که به خودم گرفتمو فکر کردم از همه بهترم

                                بعد چند جا تو سری های بزرگی خوردم از زندگی

                                                                        خودمو جمع کردم ...

           خودمو جمع میکنم ...

                                                   بادِ بلند شده از همه چیز منو تحت فشار قرار میده

                       اما نمیتونه سر خود تحت تاثیر قرار بده        

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

In the end

 I've Put my trust in you

تو عوض میکنی

تو مهمی

تو ...

حرفات شیرینه و شنیدنشون مثه روشن شدن چراغای راهه

با استناد بر همین چرخه اهمیتت نیز بیشتر میشه

فکرت بیشتر منو درگیرت میکنه

استعداد در فاز بد

فاز ترس ...

میگیرم

...

من

...

دوست دارم

که ادامه بدم این روالو

آدم حسابی بشم چیزی که خودم میخوام

موضوع فقط تو نیستی من خودمو به اینجا متعلق نمیدونم

همه ی راه ها باید طی شن منم میخوام که شن من نیاز دارم به این وجود گرم

 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: شنبه 16 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Thats Not the Shape of My Heart

 خب دیگه چه فایده ای دارم ...

 

تا الان فکر میکردم تنها چیزی که من برات داشتم همین بود

امروز نقض شد ...

 

یکی از داغون ترین موقع هام تو این مدتو سپری میکنم

دارم خودمو میکشم که به روم نیارم و نفهمی

 

که بچه خطاب نشم ... چون اونم آزارم میده

گرچه در مقابل تو خب حقیقته ,,, اما بعضی حقیقتارو نمیخوام یادم بیاد

 

زیادن ...

 

چه حس داغونیه که با چشمای خیس ساعت ها به مانیتور خیره باشیو فقط وانمود کنی

یه گلودردیم داشته باشی که از بیماری نباشه ...

 

احساس اینکه کاری نمیتونی بکنی ...

پَ تا الان چکار میکردی براش؟

 

این همه سعی که کردی اصلا به چشم نیومده

موقعی که با کلّه میری تو دیوار کاملا یهوویی و باورت نمیشه

 

برا بار چندمه که اینجوری یهوویی رفتی تو دیوار؟؟

آمارش از دستت در رفته ...

 

عادت کردی خب ...

فکر کنم این بار های آخره که این برات یه شوک حساب میشه

 

اصا راچی تورو نگهت داشته؟

نهایت چیزی که میتونستم براش داشته باشم و واقعا سعیشم کردم چیزی بود که

فهمیدم اصلا احساسش نکرده و براش فراهم نکردم

Wrong

Fucked

Over rated

But the God knows ...

who is the god ...

maybe he/she is alerting me that im here and i know what you are saying

but the matter is

...

she doesn't know

 

نويسنده: مهیار تاريخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

My Life

I done put my blood, my sweat and my tears in this shit"

"Fuck letting up, you’re gonna end up regretting you ever betted against me

 

"آره من از جون و دلم واسه کارم مایه گذاشتم عرق ریختم اشک ریختم واسه این لعنتی

همانا که هرکدومتون که بر علیه من شرط بستید در آینده ای نه چندان دور معنی حسرت را خواهید چشید"

 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

(Eternity I (Full

وقتی دارم از همچین زندگی بی روح و خاکستری دور میشم

(فکر میکنم)

گل های این دنیا یهو کجا غیبشون زده؟؟

مشکل کجاس؟!

 

بی گناهی (تو) , دیوانگی (من) و طنز تلخ (زندگی)

حقیقتی تلخ

آه خداااااااا بیا و منو نجات بده ...............

 

غرق در اشک هایم بودم

امید در من مرده

اما حالا که اینجام (تو هستی) نمیخوام برم !

 

گیر زمان افتادم !!!

سرابی از امید و تغییر

اشتباهی در حال تکرار , و الان هیچ رحمی برای من وجود ندارد!

اگر حقیقت به تو آسیب میزنه .... پس برای دردش اماده شو !

 

فکر میکنی ما همیشگی هستیم ؟؟؟؟

 

رودخانه ای پنهان  و ابدی از فهم و احساس !

از مرگ فرار میکنم !!!

ای سرنوشتی که همیشه  وسوسه انگیز بودی !

منو به عقب بازگردون !

 

سیلی از اشک با ذهن و روح من پیوند میخورد

فقط رویای عشق !!! , حقیقت اصلی بسته میشود پشت سرم

تا چشمانم را میبندم , روشنایی حقیقت در من میمیرد

آخرین خداحافظی ام را با بشریت میکنم
 

(برای رسیدن به)
 

ابدیتی یگانه !
 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Eternity I


سیلی از اشک با ذهن و روح من پیوند میخورد

فقط رویای عشق !!! , حقیقت اصلیرو بستمو گذاشتم پشت سرم

تا چشمانم را ببندم , روشنایی حقیقت بمیرد در من

تا آخرین خداحافظی ام را با بشریت بکنم
 

(برای رسیدن به)
 

ابدیتی یگانه !
 


 

تصمیم گرفته میشود.
 

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 26 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Electricity 2

وقتی داری حقیقتو میگی ... نمیتونم حرفی بزنم

 

ترجیح میدم بپذیرم .

 

ازت راضیم که راستشو میگی

 

من اینطوری فکر نمیکردم هیچیو از اول

اما اینطوری بوده ...

 

آره تو حقیقتارو میگی خوب

گرچه اکثرش ناراحتم میکنه اما خوبه

نظرمو عوض میکنه , آمادم میکنه , امید بی جایی که دارمو مییگیره

رویاهامو پاک میکنه , شوکم میکنه , میزنه تو سر احساساتم

گاهی اوقات مو های تنمم سیخ میکنه , میترسونتم

باعث بغض های طولانی ام میشه


اما حقیقت حقیقته ! تو اونجور نبودی که فکرشو کردم

تو خود حقیقت و راستی بودی و هستی فقط گوینده ی حقیقت و راستی نیستی

خود خودشی

 

آره برا من دردناکه اما اجباری

 

قبوله ولی حالا من چکار کنم ...

 

 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Electricity

به نظر میرسه که تو هیچ وقت منو نفهمیدی ... منو درک نکردی

به نظر میرسه تو هیچ وقت نفهمیدی چجور احساس کنی ...

اما الکتریسته ! ... آه ... اون بود که تورو تا حدی به من نزدیک میکرد

چیزی که بش نیاز داشتی این بود که ... از شرّ من خلاص شی ...

 

وقتایی بود که تو باعث لبخند زدنم میشده

وقتاییم بود که باعث گریه هام بودی

و وقتاییم بود که من واقعا نمیدونستم چجوری احساس کنم!!!

اما الکتریسته ! ... آه ... اون بود که تورو تا حدی به من نزدیک میکرد

چیزی که بش نیاز داشتی این بود که ... از شرّ من خلاص شی ...

 

و ترس تو را از من نامطمئن کرد

چیزی که بش نیاز داشتی این بود که ... از شرّ من خلاص شی ...


از شرِّ من ... خلاص شی ...

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Turning Tables

من چرا وقتی میرم پیشش همه چی تغییر میکنه؟ :|

 

˚180 همه چی تغییر میکنه !!!

 

من خوشحال میشم ! روحیم خوب میشه !

همه کارامو انجام دارم میدم

بعد دو هفته دستم به درس هم رفت حتی :O

اصلا هم تلقین نیس الان به همه ی این موضوعا فک کردم همه خود به خودی شد !!!

 

ینی کل دردای من مرحمش همینه فک کنم!!!

 

و واقعا به این نتیجه رسیدم :

"صد سال توی راه موندن یه لحظس وقتی با توام"

و اینکه

"دنیارو نمیخوام اگه یه وخ تو نباشی توش

مواظبشم اینکه بین من و تو نمیذارم یه خراشی روش

بیفته دیدی آدما از همدیگه چقد زود خسته میشن؟

میخوام نشه نه میخوام نشه نه میخوام نشه نه میخوام ..."

نويسنده: مهیار تاريخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Coma White 2

 

میگن تو بدی ...

تورو دوست ندارن :(


اما تو خیلی خوبی ... دنیات خیلی جالبه

برا خودتیــــــــ

بی حسّ بی حسّیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


همه چی دایورت به پوچیه بی انتها


ساعت ها همینطوری همینطوری ....



تو خیلی خوبی من که دوست دارم !

My Symbol of Numbness

نويسنده: مهیار تاريخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Lost Control

زندگی دوباره به من خیانت کرد ...

قبول دارم که یه چیزایو نمیشه تغییر داد ...

اجازه میدم همتون با مغزای کوچیکتون عذاب منو چند برابر کنید

دارو هایی هستن که بتونن سلامت عقل منو حداقل تا یه حدی نگه دارن ...

 

آره دارم سقوط میکنم ... چقد طول میکشه برسم به زمین؟؟؟

نمیتونم توضیحش بدم که چرا شکستم

تعجب میکنی که تنها بودنو ترجیح میدم؟

 

واقعا من کنترل خودمو از دست دادممممم؟؟؟؟؟ :(((((((((((((((


وقتی دارم به انتها میرسم

لابد تازه میفهمم چیکار میتونستم بکنم

دیره

 

نمیتونم بخوابم ... پس نفسی میکشمو خودمو پشت

ماسکایی با برچسب شجاع ترینو قوی ترین پنهان میکنم...

 

اعتراف میکنم که دیگه هیچ کنترلی رو هیچ چیز خودمم ندارم !

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Song or Suicide

بغض هام منو ساختند وقتی تو تاریکی تنها راه میرفتم

بدبختی و ناچاری ها منو قوی کردند وقتی داشتم خدافظیامو میکردم


آره داستان من شده که


زخمامو دیگه با انبوه غمام التیام بدم و پر کنم

و رویای تو ...

و اشک هایی که باعث زنده موندنم شدن ...

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Atwa

چقدر خودخواه !


خودتم متوجه میشی !


که من نیستم

اصا ...

انگار


من میدونم تو حواست به خودت هس

فک میکنمم که میدونی درد من چیه  ...

من اشتباه میکنم ؟؟

مشکل از کجاست اصا


جدا میترسم دیگه ... کاپشنمو باس سفت بچسبم ... چه بادایی سردی دارن نزدیک میشن


زمستون لعنتی ... باز توراهه ...

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نمیخوام !


هرچی نوشتم پاک شد ... به درک اصا 

 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

All These Things I Hate Revolve Around Me

یک بار دیگر از تو خداحافظی میکنم ...

اتفاقاتی افتاد این مدت ... هیچ کدوممون نمیدونیم چرا !؟؟

اگر قراره همه چی اینجوری باشه ... چرا بیشتر ما قدر اوقات خوشمونو نمیدونیم تا از دست برن؟

 

رویاهام همه پاره شدن و تبدیل به اشک هایم شدند ... اصلا نمیتونم این وضعیتو تحمل کنم

میرم که یه جای خوب برای پنهان شدن پیدا کنم ...

واسه توام این بهترین کاریه که میتونی انجام بدی وقتی حسو حالت مثه ...

من باشه!!!

آره . . .

از هرچی بدم میومد دورمو گرفت !

من ...

فقط برید از کنارم قبل ازینکه به همتون ضربه ی محکمی بخوره ...

 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Fogholade

آهنگ فوق العاده خیلی خوبه ... سبک من نیس اما حرفای منو خیلی ساده و خوب گفت ...

 

بین ما فوق العاده بود
همه چی رک و ساده بود
انگار دنیا به ما این رُلو داده بود
بریم تا آخر خط
بشیم ما از همه رد

این بار خدا اما ناراحته بد

 

.....

 

دوستامون حسودن
با بوس آروم هنوزم
میشی چون فوق العاده س
برامون رُلا ساده س

 

.....


نگران عشق نیستیم نه . . . درازه اون
بین ما عین باده
آره میاد فی البداهه
بهترین آهنگیم ولی نه رو .. نیستیم
خوشتیپیم اما رو مُد نیستیم

**** ت کوچیک اما دنیامون بزرگ
می کنیم با هم خدامونو شکر

...............

 

اگه راهمون از بقیه جداست
همینیم که می بینی
الان نیست این حس طبیعی ما
همینیم که می بینی
همینیم که می بینی
همینیم که می بینی

لباس چرم سیات
خودت آروم تو نگاهت حرف زیاد
زمان برگرده بیاد
می بوسمت دوباره
من یه جایی لب دیوار
تو شهر تا همیشه بوی ما رو میده
بیرونمون نمی کنه چون توی ما رو دیده
جای ما نیست توی قاب و شیشه
این همه داستان عجیب قلب ما بوده
پَ لابد میشه
پَ لابد میشه
پس لابد میشه

نويسنده: مهیار تاريخ: سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

I Am You

 

عقلتون به چشمتونه و چیزایی که میشنوید !!!!

 

عقل ندارید که !!! دسته ی خره !!!

 

آره من بنگیم ... کراکم مصرف میکنم ... تزریقیم هستم

خیلیم آدم داغونیم !!!

 

معتاد حشری مفسد دروغگوی لات اوباش لاشی کثافت !!!

 

 

اینکه چیزی نیس تازه به مموتیم رای دادم ...

 

 هرچی دوست دارین روم اسم بذارین

 

 

ولی کل همتون که پشت من ×× شر میگینو در موردم قضاوت میکنیدو رو هم بذارن

 

 

نمیتونید به درجه ی تخم چپ بنده ام برسید !!

 

 

گفتم که بدونید هیچ احساسی بهتون ندارم به جز تنفر !!

 

و من آدمایی که ازشون متنفرمو دایورت میکنم به پشمم

هرچی دلتون میخواد فکر کنید !

شما آدم بشو نیستید !

مغزاتونم کار نمیکنه !

من کار خودمو میکنم به شمام ربطی نداره !

نويسنده: مهیار تاريخ: یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Love

دیشب . . . تنها . . . ماه را ملاقات کردم

هاله نورشو دیدم . . . و عشقی که دورو برش  بود !

"راهتو پیدا کنو وقتو از دست نده ! نور امیدی که درونترو پیدا کنو روش تمرکز کن!"


من به درونم نگاه کردم و چشمانم سوخت

ماه راست میگفت . . .

ریشه هایی عمیق ! با اهدافی بسیار بزرگ !

میخوام تو خودم بمونمو فقط نگا کنم ...


دلیل ناموفق بودنم را هم فهمیدم !

چون تا الان ستاره ها بودند که درون مرا روشن میساختند . . .

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Tourniquet

یه مرد مست هر کاری ممکنه بکنه . . .

جدی نگیرش :)))))))))))

جدی نگیر منو

 

 

اما تو منو جدی بگیر :)

تویی که اولویته اولی ! و از هرکاریم بخاطرت میزنم !

حتی اگه مست بودم منو جدی بگیر :))

 

Maybe There Are Too many waiting

But Here is One Love that I want her

And ill Chase Her Everytime

:))

I LOVE YOU AND I WANT YOU AND I WON LET ANY BODY HAVE YOU

Remeber . . .

ONE LOVE

اون یه نفرم

مهتاب قاسمی

میباشه!

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Agg aggain D de De Drugs!

نوشته ی زیر هیچ وابستگی به من نداره و نوشته ی من نیست :)

"مخدر جات !!! احساس توخالی بودن و بی حسی میده

ما عاشق خودشیفتگی بیخودی هستیم که بهمون میده

از امروز متنفریم دیگه چه جور میتونیم به فردامون اهمیتی بدیم ؟ :))


مواد عاشق مان وقتی زیر سایشون هستیم !

وقتی که نیستیم ... خب عاشق اونایین که هستن :D


مواد مخدر !!!! میگن تو خارج میسازنشون !!

ما واقعا از شکل و شمایلتون خوشمون میاد !!!

و سرگرمیمون فروش شماست !!!

وااااااای با شما حتی پلیسا و فضول باشیاهم واسه خودشون مدلای خوشگلو سکسی هستند :))

من از امروزم متنفرم


به نظرت فردا صب قراره دوباره با کی پاشم ؟؟؟ :)))))


خلاصه که مغزو به گا میده .... :)))))"

نويسنده: مهیار تاريخ: یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Prelude in C Minor Op 28 No 20

http://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpghttp://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpghttp://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpghttp://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpg

http://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpghttp://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpghttp://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpghttp://www.persian-music.org/attachments/2776d1298061842t-04.jpg

ای وای موسیقی ... چکار کردی . . .

نويسنده: مهیار تاريخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 

Remember

Everything 4 The LOVE

and

LOVE 4 The Everything

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 28 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Purity

هنوز آنقدر باسواد نشدم که راجع به وجود یا نبود خدا نظر بدم . . .

 

نويسنده: مهیار تاريخ: دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Night Falls Fast

این زمینی که توش زندگی میکنیم داره تاریکی و پلیدی

رو وارد خون همه ی انسان ها میکنه

هوایی که تنفس میکنیم سمّیه

تمام آب ها دارن سیاه و آلوده میشن

تا موقعی که خورشید طلوع کنه

آسمون تو این نفرت خالصی که ما درست کردیم میسوزه !

نور های امید از چشمان همه ی ما خواهد رفت

تا به پلیدیه روحمون بپیونده و بیشترش کنه !

 

زمین هم داره نورشو از دست میده

شب زود همه جارا فرا میگیره

خورشید در حال مرگ رو نگاه کن !!!

 

فکر کنم ما اینجا گم شدیم !

 

فرشته ها جرات ندارند پا بگذارند . . .

در این جهنم دست سازی که ما انسان ها ساختیم !!!!

تمام زیبایی هارا با اشتباه هایمان تباه کردیم !

طبیعت خشم خودشو به ما نشان خواهد داد !

 

تاریکی بزودی برای بشر فرا خواهد رسید !!!

تنها وتنها آرزوی مرگ بکنید !

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Young n Foolish


دیگِه کُلِ خانِوادِه سالهایِ سالِه سَلبِ اُمید کَردَنُ و اینَم داستانِه مائِه

وَلی بازتابِش باس بِرِسِه بِه سازمانِ مِلَل

به آستانِ قُدسِ پِسَر پِدَر صِدا سیما و دَر و دیوار کِه اِنگار…؛

؛…حِماقَت رو نَدیدَن
نمیتونَن بِبینَن

بِبینَن میرینَن یا میمیرَن بِبینَن
پَس میگیم اَز تِهران تا نیُویُورک

مِثلِ مُرتِضی غُرُق!

 

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

They Don't Care About us

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/d/d5/Mjtdcau.jpg

 

17 سال پیش مایکل جکسون گفت :

All I wanna say is that
They don't really care about us

منظورشو هنوز خیلیا نفهمیدن !

 

 

 

 

 

کله کچل، کله خراب

 

 

 

 

همه به سمت بد شدن

 

 

 

 

اوضاع، قرو قاطی

 

 

 

 

همه در مظان اتهام

 

 

 

 

توی دادگاه ، توی اخبار

 

 

 

 

همه عینهو غذای سگ

 

 

 

 

شلیک به قصد کشتن، تق تق

 

 

همه دارن قات می زنن

در این قسمت زندگی در دنیای امروزو نشون میده که همه چی به کجا کشیده شده و مثال های باحالیو از نظر من در مورد اوضاع میزنه


 

بزن منو، از من متنفر باش

 

 

 

 

ولی اصلا نمی تونی منو شکست بدی

 

 

 

 

ترس بندازتو دلم ،دلهره بارونم کن

 

 

 

 

اما هرگز نمی تونی منو بکشی

 

 

 

 

مث جهودا منو متهم کن

 

 

 

 

کاری که همه با من می کنن

 

 

 

 

بهم تیپا بزن ،عینهوکاری که با اونا کردی

 

 

اما سیاه و سفیدم نکن

تو این قسمت هم خشونتی که حکومت ها و دولتا در رفتار با افراد مختلف و مردم مختلف تو جامعه دارنو به شعر میکشه! (در اینجا این رفتارو با یهودیا مثال میزنه) منظورش حتما یهودیا نیس بطور کلی یهودیارو مثال میزنه اما منظور کلیش به نظر من اقلیت ستیزی و ضعیف ستیزیه .


 

بهم بگو سر زندگی ام چی اومده

 

 

 

 

من یه زن دارم با دو تا بچه که عاشق منن

 

 

 

 

حالا من قربونی قساوت پلیسم

 

 

 

 

من خسته ام از این که قربونی تنفر باشم

 

 

 

 

تو داری غرور منو جریحه دار می کنی

 

 

 

 

آخ تورو خدا

 

 

 

 

من دنبال  بهشتم تا پیامش رو اجابت کنم

 

 

آزادم کنییییییییییین!

اینجا هم منظور از پلیس حکومت و دولته ! که به اسم پلیس اومده باز با این حال دهن مایکلو سر این آهنگ خخیلی سرویس کردن ! که داره در مورد دستگیری های الکی سر قضایا سیاسی و نژاد پرستی و مذهبی صحبت میکنه ! در مورد یه سرپرست خانوادس که بیخودی دسیتگیر شده !


 

کله کچل، کله خراب

 

 

 

 

همه روونه به سمت بدی

 

 

 

 

دلواپسی، حدس وگمان

 

 

 

 

همه زیر تیغ اتهام

 

 

 

 

توی دادگاه، توی خبرا

 

 

 

 

همه عینهو غذای سگ

 

 

 

 

کاکاسیاه ، حق السکوت

 

 

برادرت رو پرتش کن وسط هلفدونی

 

این قسمتم ادامه ی قسمت قبل و درمورد افتادن زندان افراد بی گناه سر زور و قدرت حکومت و خطر سازیه احتمالیه اون افراد برای حکومته ! که کلا فساد جامعرو داره به شعر میکشه!

 


 

بهم بگو چی به  سر حق وحقوق من اومد؟

 

 

 

 

چون  تو منو نادیده می گیری من وجود ندارم؟

 

 

 

 

اعلامیه ی شما آزادی منو تضمین کرده اما حالا،

 

 

 

 

من خسته ام ازاین که قربونی یه ننگ باشم

 

 

 

 

من یه شهروند درجه دو با یه اسم تحقیرآمیزم

 

 

 

 

نمی تونم باور کنم این همون سرزمینیه که من ازش اومدم

 

 

 

 

تو می دونی که من ازاین که اینو بگم واقعا نفرت دارم

 

 

 

 

چون که حکومت نمی خواد اینو ببینه

 

 

 

 

اما اگه روزولت{تئودور}الان زنده بود

 

 

اصلا اجازه نمی داد که اینجوری بشه  نه! نه!

در این قسمتم بیشتر میرینه به سیاست بیل کلینتون و حزب به اصطلاح دموکراتش از نظر مایکل جکسون که درواقع اعلامیه دموکراتا در مورد آزادی تمام ادیان مذاهبو نژادا رو مسخره میکنه ! و بعد حقیقتی که تو جامعه وجود داررو شعر میکنه و بعدم صریحا میگه اگه روزولت رییس جمهور بود عمرا نمیذاش همچین وضعیتی پیش بیاد و خیلی بیشتر جدی میگرف حقوق مارو تو جامعه و مثل شما فقط حرف آزادیو نمیزد !


 

کچل کله خراب

 

 

 

 

همه دارن بد میشن

 

 

 

 

اوضاع ،روی حدس و گمان

 

 

 

 

همه شاکی

 

 

 

 

منو بزن، محکم بکوب

 

 

 

 

اما هیچ وقت نمی تونی منو به لجن بکشی

 

 

 

 

منو بزن، لگد کوبم کن

 

 

اما تو هیچ وقت نمی تونی منو بخری

اول از همه بگم که (کچل و  کله خراب = Skin Head , Dead Head) فحش هاییه خطاب به سیهاپوستا در این قسمت هم کله خریو سرسختیه خودشو نشون میده در مقابل به گند کشیده شدنی (معتاد شدن و فاسد شدن) که حکومت برای اقلیت ها و نژاد های قربانی خودش در نظر میگیره


 

یه چیزایی توی زندگی هستش که اونا نمی خوان ببینن

 

 

 

 

اما مارتین لوترکینگ اگه الان زنده بود

 

 

 

 

اصلا اجازه نمی داد که این جوری بشه

 

 

 

 

کله کچل ،کله خراب

 

 

 

 

همه بد شده

 

 

 

 

وضعیت، تفکیک نژادی

 

 

 

 

همه در مظان اتهام

 

 

 

 

توی دادگاه ، توی اخبار

 

 

 

 

همه عینهو غذای سگ

 

 

 

 

لگدم بزن،تیپام بزن

 

 

اما تو نمی تونی به من امر ونهی کنی

بلــــــه ! مارتین لوتر کینگو که میشناسید مدافع حقوق بشر بود و خیلی درمورد حقوق سیاه پوستا دفاع کرد و آخر ترورش کردن :) مثه خیلیای دیگه تو این راه . . . دوباره اینجا وضعیت حال حاضر مردمو اقلیت ها و نژاد های قربانی شدرو به شعر میکشه و سرسختی خودشم تو آخرش منشون میده

 

و در آخر . . .

 

 

تموم اون چیزی که می خوام بگم اینه که

 

 

 

 

اونا واقعا اهمیتی به ما نمی دن

 

 

خلاصه ی کلام این که

 

 

اونا مارو به تخم خودشون هم حساب نمی کنن !!!

ازین واضح تر ؟ ؟؟ (کیا؟؟؟!!)

...

 

نويسنده: مهیار تاريخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Coolie High

مهم نیست در موردت چی میگن ... اصلا مهم نیست !!

... من معتادت نیستم ... من عاشقت نیستم ...

اما بینهایت دوست دارم !!!

 

تو باعث شدی خیلی چیزارو بفهمم و درک کنم !

دورو برمو بهتر ببینم

بهتر درک کنم

ایمان دارم که تو یگانه گیاه جهان هستی و ضرر هایت عمرا به پای فوایدت نمیرسن

 

هرموقع که دلم هواتو بکنه میپیچمت :))


خدایی آدم نیاز به یه درک فوق العاده داره  تا بفهمتت !

بذار هر چی میخوان به من و تو بگن !!!


اکثریت دارن اینو میگن !!!!

اما باید قبول کرد که اکثریت دنیا رو احمق ها و آدم های معمولی تشکیل دادن ;)

ماریجوانا باعث . . .

تسریع ایده ها و بصیرت درونی، بالا بردن درک از ارزش موسیقی و هنر، یا عمق بخشیدن به خصوصیات احساسی و جنسی است.

نويسنده: مهیار تاريخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

The Day that Never Comes

گاهی اوقات انقدر دلم براش تنگ میشه که یه لحظه فراموش میکنم عشق و عاشقی همش بچه بازیه تو سنه ما ... خداروشکر با این حال هنوز اظهار میکنم من عاشق نیستم

...

 

خدایا مشکل من چیه الان دقیقا ...

چرا آدما اگر یه چیزیو بهترین حالتشم داشته باشن باز نسبت بهش یه کمبودی دارن

چرا فکر میکنن باید بهتر از اونو داشته باشن ...

(الان یادم افتاد اینجارو ویرایش کنم منظورم این نیس کسی بهتر ها !!! منظورم ورژن بهترش بود )

من قبل از بدست آوردنش فکر میکردم دیگر به چیزی تو این موردا نیاز نخواهم داشت

اما الان نظرم عوض شده مثه اینکه

 

نمیخوام تغییرات منفی ایجاد کنم ...

 

خلاصه روزی که هیچ وخ نمیاد . . . روزیه که تو از چیزی که داری کاملا راضی باشی . . .

هیچ کس کامل نیس ... هیچ چیز کامل نیست

وتکامل ادامه دارد تا آخرالزمان !!!

نويسنده: مهیار تاريخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

I hear Your Echo In My Soul

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Gateways


*قابل توجه کسایی که به علت سنگین بودن معانی پست ها نمیفهمن و منظورو نمیگیرن !!!

پست های وبلاگ من نوشته هاش رو هرکس میتونه برداشت خودش رو داشته باشه منم موقع نوشتن

به چیز خاصی فکر میکنم و مینویسم و اینکه نویسنده ی همهی این نوشته ها من نیستم و بعضی از این نوشته ها گردآوری شده و گلچین های من هستند !!! اما برای اینکه نظر خواننده با خوندن منبع نوشته تغییر نکنه  . . . بهتره که همه ی این نوشته هارو از دید یه پسر 16 ساله که یه خورده با دوروبریاش فرق داره ببینه ...

خیلی ممنون.

 

_________________________________________________________________________________________


اطاعت كننده باش یا فرماندار

اهدا کننده باش یا متقبل شونده

قفل های پیش روتو باز کن

درمان و چاره باش یا یک آدم رند و دقل باز

كليد ها در دستان تو قرار دارند

درك كن كه خودت یگانه بوجود اورنده(خالق)

طرح  تكامل خودت هستی !

!!!!!

(تو هستی که خودتو میسازی کس خل بودنتو ننداز تقصیر بقیه پخمه بودنتو ننداز تقصیر بقیه این که به چیزی نرسیدیم ننداز تقصیر بقیه خود آدمه که اگه بخواد به چیزی برسه اونقد قوی هست که بتونه منتها واقعا باید بخواد تو اگر گوه ترین آدم دنیا هستی خودت باعثشی و اگر بهترین هم هستی باز خودت باعثی !!!)

 

نويسنده: مهیار تاريخ: دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

End Of the Line (Of Society Brain Washing)

به سیرک خوش آمدید ! (سیرک ما)

(فکر نکنید و فقط بیاید و تماشا کنید)مغز هاتونو بذارید جلوی در و بیاید تو !

کاملا ریلکس بشینید همون عقب ! (ناراحتی به خودتون راه ندید)

و ما با دروغ هایمان شما را خوراک میدهیم!

(تا کاملا سیر بشید )

(تمام ابزار ما در راستای جذب شماست!) با قاشق های تحریک کننده !

شیفتگی شما به مد ها و فشن های پر زرق و برق! (وسیله ای دیگر برای کار ما)

(خودتونم نمیدونید) شما در این بازی گم شده اید!

(و)فساد رسانه ای !!!! (علت اصلی آن است)


تو حتما شاد و خوشحال خواهی شد (خوشحالی کاذب!)

با کارایی که ما قراره باهات بکنیم! (مغزتو منفجر کنیم)

اما پایان تلخ این داستان اینه که

تو دلقک ما خواهی بود !!! (دلقک و برده ای بدون کنترل نفس)


در آخر این داستان

تو روحتو فروختی (ارزان)

برای زندگی بهتر ! (مثلا بهتر)

اما اگر میمردی اوضات از الانت بهتر بود !

(تو دیگه مال خودت نیستی)

تو یک زندگی داشتی ! (یک عمر)

یک گلوله برای شلیک ! (یک شانس)

شلیکشم کردی ! (شانسوتو از دست دادی...)

و اینم میدونستی که

(نحوه یاستفادت از گلوله اشتباه بود تیرت به خطا رفت )چه فساد و پوسیدگی در این زندگی وجود داشت

کنترل خودتو نداشتی (متاسفم)

و در آخر خط

تو احمق شدی !!!! ( وبازیرو کاملا باختی)

 

 

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:شست و شوی مغزی , Brain Washing,فساد رسانه ها,مذاهب,دروغ, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

The Day you Died (My Childhood And Teenagery)

http://blog.aag.tv/blogs/wp-content/uploads/2012/06/BeFunky_12.jpg

 

 

کودکی گرانبها ... با ذهنی مظلوم و بیگناه

زاده شده تا زجر بکشه ... در این زندگی یا زندگی های دیگرش

بسیار نا امید میافتد در روز های ظلم آلود و بی وقفه اش

تاریکی یادی از جهان خشونت بار را به همراهش میاورد


روزی که تو مردی اشک های من خشک شدند!

من تو را هنوز احساس میکنم انعکاس وجودتو تو روحم حس میکنم!

من تورا خورد کردم! ولی دلم برایت خیلی تنگ شده !

روزی که تو مردی هنوز در روح من پیدا انعکاس میکنه !!!!


این جهان در آتشه! و پشتشو به ما کرده!

یک افق دیگر پشت سر گذاشته شد و از دست رفت

 

بسیار نا امید میافتیم در روز های ظلم آلود و بی وقفه مان


واقعیتی تاریک از این جهان خصمانه !

 

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Thrash , Death

Thrash and Death Metal

آره ما ترش متالیا و دث متال بازا . . .

 

کلا کارمون درسته !

 

متالیکا گوش میدیم مگادث گوش میدیم چیمایرا گوش میکنیم

آرچ انمی و گوجیرا !

اسلیر هم زیاد گوش میدیم

آمون آمارث ...

 

اینا بند هاییه که عموما گوش میدیم اکثرمون!

بند های خیلی زیادی هستند که اگه وارد شی میشناسیشونو با اتکا به سلیقت

گوش میدیشون!

http://3.bp.blogspot.com/_-x5l5ynS9pw/THWT9rzxhYI/AAAAAAAAAow/ZhZ-nUVSJlo/s1600/ThrashBandsRule.jpg

نويسنده: مهیار تاريخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

I Know u want to want me ... I see it in your Eyes

Don't Walk away and Leave Without a reason when theres too much to say

...

91/6/31

7 Tochal Station

...

نويسنده: مهیار تاريخ: دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

Im the Villain

Im the Villain boy

من پسر تبهکارم

Im too Rebel so

من خیلی سرکش هم هستم

Cant breath anymore

نمیتونم نفس راحت بکشم

till i know taste of everything

تا موقعی که طعم همه چیزو نچشم

 

I Will Not Give up to anyone

جلوی هیچ کس کم نخواهم آورد

Wishing luck for my self in this Cruel World

آرزوی شانس برای خودم میکنم در این دنیای بی رحم

Maybe there is no Pit on my road

شاید در راه من گودالی نباشد

there is no more barrier for me to blow

دیگر سدی برای شکستن وجود نداره

نويسنده: مهیار تاريخ: پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

با کله تو ظرف تونی و خط رو مغز // مکمل ویسکی و قفله فک و لب

New Love = DEAD END

اگه بگن با کله برو تو چاه هم میری؟؟!!

از کجا میدونی این همون چاه نیس؟؟

(عشق ینی لاو لاو ینی لاف)

هیچ ایده ای ندارم که قراره چی بشه!!!

اینو به خودشم گفتم!!

(مغزم ارور داده در واقع در این مورد)

تمام فکرو عقلمو سپردم دست خودش

که تصمیمای منم اون بگیره

(ریسک بزرگ به این میگن!!)

خدا کنه مثه تصمیمای درستی که خودش میگیره

تصمیم منم درست بگیره

(شانس ما یهو اینجا کیری میری شه فک کنم)

نويسنده: مهیار تاريخ: شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

http://www.jerichotechnology.com/wp-content/uploads/2011/09/einstein.jpg

مشکل من دقیقا چیه؟(رابطه ی سنگین جدید)

آیا خیلی خیلی مهمه ؟ (برای من آره خب!)

آیا رو آینده و زندگی من تاثیر گذاره؟ (فک کنم آره)

خب پس باید چیکار کنیم؟ (نمیدونم)

مشکلو حل کنیم . (یعنی تموم کنیم؟)

نه عزیزم باید از عواملی که باعث درست شدن مشکلات آینده تو میشن

پیشگیری کنیم! (خب یعنی بهم بزنیم دیگه!)

نه ** خل جان مشکل اصلیه ما خود رابطه نیس!!!

مشکل ما عواقب رابطس!!! (آهااااا!)

و ما میخوایم یکار کنیم که از اتفاق افتادن اون عواقب جلوگیری شه!!!(بلهه)

پس فکر میکنیم!؟ (فکر میکنیم ...)

... (...)

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

You are Going Down

 http://thisnorthernsoul.co.uk/wp-content/uploads2/2012/07/Going-Down.png

Define Your Meaning of war ....

_____________________________________


دوباره ناجور دارم میفتم تو دام (مهتاب!)

(شایدم نیس) اشتباهه اشتباهه ...

اما چیکار میشه کرد ...(هیچیــــــــــــــ)

باید طی بشه (مگه پایان حتما باید داشته باشه؟)

امیدوارم نره (نمیخوام بره)

خدا کنه نره (توروخدااااااااااا)

به خدا دیگه حوصله ندارم (خسته ام از دوستیای تکراری با دخترای تکراری این یکی که فرق داره که بمونه)

ازشم خیلی راضیم کلاا خیلی خیلی راضیم واسه هر چند صد سالی که میخواد

بمونه تو زندگیم اصا مهم نیس فقط چیزی نشه که من دوباره به گاو برم همین

(راضیم که تا آخر عمرمم بام بمونه هبچ نقیم نیمزنم)

نويسنده: مهیار تاريخ: جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

خسته از دنیای تکراری ... به دنبال ماورا !!! تفکر در مورد دنیای تکراری وقتی در ماورا به سر میبریم...

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to villain.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com