به نظر میرسه که تو هیچ وقت منو نفهمیدی ... منو درک نکردی
به نظر میرسه تو هیچ وقت نفهمیدی چجور احساس کنی ...
اما الکتریسته ! ... آه ... اون بود که تورو تا حدی به من نزدیک میکرد
چیزی که بش نیاز داشتی این بود که ... از شرّ من خلاص شی ...
وقتایی بود که تو باعث لبخند زدنم میشده
وقتاییم بود که باعث گریه هام بودی
و وقتاییم بود که من واقعا نمیدونستم چجوری احساس کنم!!!
اما الکتریسته ! ... آه ... اون بود که تورو تا حدی به من نزدیک میکرد
چیزی که بش نیاز داشتی این بود که ... از شرّ من خلاص شی ...
و ترس تو را از من نامطمئن کرد
چیزی که بش نیاز داشتی این بود که ... از شرّ من خلاص شی ...
از شرِّ من ... خلاص شی ...
نظرات شما عزیزان:
|